باسمه تعالی
ّ[جلسه دانشجویان با استاد صاحب کار]
- قبول دارید وقتی حرف از کار جهادی ه این برداشت وجود داره که انتظار ویژه و خاصی از نیروها هست؟
+ ...
- به نظر من این انتظار دو طرفه ست. یعنی وقتی صحبت کار جهادی شد نیرو هم از مدیر و فرمانده انتظار مضاعفی داره.
- خب حالا می دونید مشکل کجاست؟
+ ...
- معمولا مدیرها از کار جهادی صحبت می کنن ولی وقتی فرصتی میرسه که می تونن به انتظار نیرو پاسخ بدن هیچ کاری نمی کنن.
- اون وقت میشه که نیرو احساس حماقت بهش دست میده.
- فکر می کنه "کار جهادی" حربه ای ه تا مدیر بدون زحمت زیاد و بدون هزینه اضافی ازش کار بکشه.
+ ...
بالاخره بعد از منولوگ های ذهنی* طولانی و مکرر به چند جمله ای رسیدم که تا اینجا برای جمع بندی حرف ها، نظرات و غرغرهام در مورد کار جهادی مناسب ه.
***
*یه اخلاقی دارم نمی دونم چقدر غیرنرمال ه. وقتی موضوعی ذهن م رو درگیر می کنه و فرصت فکر کردن پیدا می کنم (مثل موقع قدم زدن یا رانندگی) فرد مرتبط با موضوع رو در مقابل م تصور می کنم و براش سخنرانی می کنم. کلی حرف میزنم. دوباره از نو شروع می کنم. جملات و استدلال هام رو اصلاح می کنم و ادامه میدم. در مورد یه موضوع بارها و بارها این کار رو تکرار می کنم. البته نکته ی جالب ش اینجاست که معمولا این مونولوگ ها به دنیای واقعی راه پیدا نمی کنن و در ذهن م باقی می مونن و احتمالا بعد از مدتی فراموش میشن.