باسمه تعالی
طبق روال هر سال مراسم شب شهادت مسجد به عهده ی دایی م بود. ما هم طبق روال هر سال تو این هئیت حضور داشتیم. به فاصله ی دو نفر از سمت چپ م، یه پسر بچه نشسته بود. ظاهرش می خورد که دوره ی اول دبیرستان (بخونین راهنمایی) باشه. با میکروفن بی سیم ور می رفت تا برای سخنران آماده ش کنه.
روضه شروع شد. روضه خون هنوز دو بیت هم نخونده بود. صدای هق هق و زجه ی پسر بچه بلند شد. یه کم که روضه جلوتر رفت می شد صدای لطمه زدن ش رو هم شنید.
قبول دارم بچه ست و دل پاک و معصومی داره. رقیق القلب ه. هنوز مثل من نشده (و ان شا الله که هیچوقت هم نمیشه). اما برای من، با این سن م تشخیص دادن صدای گریه ی زورکی و زجه ی تصنعی کار سختی نیست.
(حرف زدن در مورد مراسم و اتفاق هاش، بعد از هیئت کار جالبی نیست. من هم این ماجرا رو فقط همین جا نقل کردم.)
(کلا سعی می کنم کاری به اتفاق ها و آدم های داخل مراسم نداشته باشم ولی این دفعه نتونستم)
***
قصدم این نبود بگم پسر بچه کار بدی کرده، که از منظری کارش رو خوب هم می دونم. آسیب شناسی هیئت هم نکردم که در این حد و اندازه ها به هیچ وجه نمی گنجم. خواستم مقدمه ای بنویسم تا بگم خیلی مواقع (و شاید یشتر مواقع) بهتره که بی سر و صدا بود و چراغ خاموش رفتار کرد. تو هیئت، تو کار، تو درس خوندن، تو مشکلات، تو رفاقت یا حتی تو محبت*. آدم های چراغ خاموش معمولا آدم های محکم تر و ارزشمندتری هستن.
یکی از مشکلات جدی ای که با این نوع وبلاگ نویسی (جوری که معمولا خودم می نویسم) دارم اینه که ناقض "چراغ خاموش" ی ه. من به صورت عادی آدم چراغ خاموشی نیستم. وبلاگ نویسی هم این موضوع رو تشدید می کنه. همین موضوع خیلی مواقع باعث شده وبلاگ رو ببندم.
*تو محبت همیشه نباید چراغ خاموش بود. حدیث داریم.
اصن روایت داریم که در سوگ و عزای ائمه مخصوصا مصیبت آقا امام حسین (ع) هرچقدر می تونید ضجه بزنید و بنالید ! حتی اگر اشکتون هم نمیاد،حالت اشک و عزا بگیرید !!
شاید اون بچه با زدن بر سروصورتش و یا چه میدونم ضجه زدنش ( بطور مصنوعی البته طبق نوشته ی شما ) خواسته عشقش و حبّش رو به حضرت زهرا بیان کنه و یا ...
بنظرم یک بچه پاک تر از این حرفاست که مثل ما آدم بزرگا با اشک ریختن و یا ضجه زدن الکی دنبال ریاکاری باشه !!
کار اون بچه رو حتی اگر هم ساختگی بوده ، بنظرم اسمی جز عشق و ارادت نباید روش گذاشت !!