برداشت آزاد

تکه هایی از ادراک ها، تصورات و تفکرات یک بنده خدا

برداشت آزاد

تکه هایی از ادراک ها، تصورات و تفکرات یک بنده خدا

برداشت آزاد

مطالب تکه هایی هستند از افکار نویسنده ی آن ها که به وسیله ی نقاط اتصال به یکدیگر پیوند می خورند.

آخرین برداشت ها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوستی ادعای بزرگی ه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

برادر

باسمه تعالی


گفت برادر بهتره یا رفیق

گفت برادری که رفیق باشه


***


آه، یک آه بلند...

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

ه ک پ م

باسمه تعالی


ترک موتور یکی از رفقا نشسته بودم. براش یه پیامک اومد. گوشی رو داد به من تا پیامک رو براش بخونم و جواب بدم. دیالوگی که تو ادامه اومده. مکاتبه ی پیامکی پشت موتوره.


-س م؟

+ن د

-خ؟

+ب ک؟

-م خ


چند تا حرف بالا مکان و برنامه ی روزانه ی دو طرف رو تعیین می کنه و یه قرار مقالات هم تنظیم کرده.

جدای از اینکه کدینگ شبه هافمن پیامک ها برام جالب بود. داشتن یه دیکشنری یا ادبیات مشترک برای دو نفر دوست، نظرم رو جلب کرد. انقدر زبون هاشون به هم نزدیک شده که با نوشتن یه حرف یا علامت تموم منظورشون رو به هم دیگه منتقل می کنن. این هماهنگی به راحتی حاصل نمیشه. دو نفر خیلی باید با هم سر رو کله بزنن.

(از اونجایی که جریان برای یکی دو سال پیش ه. پیامک ها رو حدودی نوشتم)

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

فتأمل

باسمه تعالی


فکر می کنم در چندین سال اخیر، امسال اولین سالی ه که تو روز اول سال نه به دیدن کسی از رفقا رفتم. نه کسی به دیدن م اومد. نه به کسی تلفن زدم. نه کسی به من تلفن زد. نه به کسی پیامک دادم. نه کسی به طور خاص به من پیامک داد.

اینطور شده دیگه...

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

نیست...

باسمه تعالی


قالَ عَلِىُّ علیه السلام:

 اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ اِکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ اَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ.


ناتوانترین مردم کسى است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوانتر از او کسى است که دوستى را که بدست آورده تباه سازد و از دست بدهد.


***


داشتم چند تا حدیث از اینجا می خوندم. خیلی هاش رو دوست داشتم بیارم و کنارش یه چیزایی بنویسم ولی فکر کنم بهتر باشه خودتون بخونین.

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی


یه خاطره ای دارم که شاید برای خیلی ها تعریف کرده باشم.

دوران راهنمایی و دبیرستان، با یه نفر خیلی صمیمی بودم و دوست ش داشتم. هنوزم دوست ش دارم ولی شاید اون خیلی من رو دوست نداشته باشه. تقریبا تموم وقت مون تو مدرسه با هم می گذشت. سال دوم دبیرستان بود، اگه اشتباه نکم. چند روز تحویل م نمی گرفت. باهام حرف نمی زد. در واقع از من فرار می کرد. بد جور قاطی کرده بودم. نمی فهمیدم چرا این طور رفتار می کنه. زیاد آزارش می دادم ولی می دونستم کارش دلیل دیگه ای داره.

بعد از یه هفته همه چیز دوباره عادی شد و به روال قبل برگشت. فقط من متوجه نمی شدم که تو این یه هفته چه اتفاقی افتاد. یادم نمیاد زیاد اصرار کردم یا نه ولی آخر دلیل یه هفته حرف نزدن ش رو بهم گفت. گفت "داشتم فکر می کردم. رفاقت ریشه اش از رَفَقَ است. معنی هم نشینی میده. با هر کس یه مدت نشست و برخواست داشته باشی رفیق میشه. ولی دوستی ادعای بزرگی ه. داشتم به این ادعا فکر می کردم."


***


این خاطره برام مهم ه. چون بار معنایی یه لغت مهم رو تو زندگی م عوض کرد.

  • عبدالله ناظری