برداشت آزاد

تکه هایی از ادراک ها، تصورات و تفکرات یک بنده خدا

برداشت آزاد

تکه هایی از ادراک ها، تصورات و تفکرات یک بنده خدا

برداشت آزاد

مطالب تکه هایی هستند از افکار نویسنده ی آن ها که به وسیله ی نقاط اتصال به یکدیگر پیوند می خورند.

آخرین برداشت ها
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی


تلویزیون رو روشن کردم. شبکه افق مستند بخش می کرد. زندگی یه پیرمرد و پیرزن روستایی بود. اسم مستند "مشتی اسماعیل" بود. به نظر از اسم پیرمرد گرفته شده بود. اواخر مستند بود. فقط فرصت کردم سفره ی غداشون و بیرون رفتن مشتی اسماعیل تو برف ها و خرید کردن ش رو ببینم. مستند تموم شد. کنجکاو شدم که نکته ی مستند چی بوده. دکمه ی EPG رو زدم تا توضیحات برنامه رو بخونم. نوشته بود،

"این مستند به زندگی پیرمرد نابینایی می پردازد که با سخت کوشی و بدون نیاز به کمک از پس کار سخت کشاورزی و سایر امور روزانه برمی آید."

ده دقیقه از مستند رو دیده بودم. ولی اصلا متوجه نشدم که پیرمرد نابیناست.

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

ه ک پ م

باسمه تعالی


ترک موتور یکی از رفقا نشسته بودم. براش یه پیامک اومد. گوشی رو داد به من تا پیامک رو براش بخونم و جواب بدم. دیالوگی که تو ادامه اومده. مکاتبه ی پیامکی پشت موتوره.


-س م؟

+ن د

-خ؟

+ب ک؟

-م خ


چند تا حرف بالا مکان و برنامه ی روزانه ی دو طرف رو تعیین می کنه و یه قرار مقالات هم تنظیم کرده.

جدای از اینکه کدینگ شبه هافمن پیامک ها برام جالب بود. داشتن یه دیکشنری یا ادبیات مشترک برای دو نفر دوست، نظرم رو جلب کرد. انقدر زبون هاشون به هم نزدیک شده که با نوشتن یه حرف یا علامت تموم منظورشون رو به هم دیگه منتقل می کنن. این هماهنگی به راحتی حاصل نمیشه. دو نفر خیلی باید با هم سر رو کله بزنن.

(از اونجایی که جریان برای یکی دو سال پیش ه. پیامک ها رو حدودی نوشتم)

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی


نقل ه که میرزا جواد آقای تبریزی درس خارج داشتن. وسط درس هر وقت اسم ائمه میومده گریه شون می گرفته. یه بار، یکی از طلبه ها، شاکی بلند میشه، به مسخره میگه مگه اینجا مجلس روضه ست. میرزا جواد آقا اشک تو چشماشون جمع میشه، میگن، من اصلا می خواستم روضه خون بشم. قیل و قال درس و دنیا ما رو به اینجا کشوند. بلند میشن و درس رو تعطیل می کنن.

(خیلی سعی کردم منبعی که این خاطره رو خوب مکتوب کرده باشه پیدا کنم ولی نشد. مجبور شدم شنیده هام رو بنویسم)


***


بزرگترین آمال و آرزوم تو نوشتن اینه که از وبلاگ نویسی به روضه نویسی برسم. بتونم از ائمه بنویسم. ولی واضح ه که وضعیت فعلی هیچ رنگ و بویی از این آرمان نداره. حتی نمی تونم شب شهادت حضرت، دو خط برای عزاداری بنویسم.

ما را چه شده است...

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

فتأمل

باسمه تعالی


فکر می کنم در چندین سال اخیر، امسال اولین سالی ه که تو روز اول سال نه به دیدن کسی از رفقا رفتم. نه کسی به دیدن م اومد. نه به کسی تلفن زدم. نه کسی به من تلفن زد. نه به کسی پیامک دادم. نه کسی به طور خاص به من پیامک داد.

اینطور شده دیگه...

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

نوروز

باسمه تعالی


همیشه یه اتفاق، یه روز مهم یا یه تاریخ به خصوص بهونه ی خوبی ه برای نوشتن. آدم ها دوست دارن یه نقش، هر چند کوچیک، تو اعلام و بروز یه رخداد داشته باشن. برای همین ازش استفاده می کنن تا بنویسن. خیلی از مواقع هم یه رویداد فرصت خوبی برای ابراز نظرات و تفکرات ی ه که شاید فرصتی برای بیرون ریختن شون نبوده. (مثلا من مواقعی که با یه وبلاگ جدید روبرو میشم. اگه بخوام خیلی خلاصه از نویسنده چیزی بدونم، میرم سراغ آرشیو و دنبال مطالب نوشته شده تو تاریخ های مهم می گردم. به طور مثال خرداد تا دی 88!!!)

اما همه ی این ها مقدمه ای بود برای اینکه بگم من م خواستم تو اولین روز سال 94 یه نشونه ای از خودم به جا بذارم. نه حرف خاصی در مورد نوروز برای گفتن دارم و نه دلیل جدی ای برای نوشتن. فقط می نویسم برای گذاشتن یه نقطه.

و اما نقطه! نقطه ای خوب ه که عطف باشه. اون هایی که یه مقدار ریاضی بلدن می دونن که نقطه ی عطف اونجایی ه که جهت تقعر منحنی عوض میشه. حرکت از صعودی به نزولی تبدیل نمیشه یا بالعکس ولی مدل و سرعت حرکت صعودی یا نزولی عوض میشه. اما من که نه از ریاضی خوشم میاد و نه باهاش کاری دارم. منظورم از نقطه ی عطف، اون روز، اون لحظه یا اون موقعیتی ه که برای آدم یه اتفاقی میافته. یه اتفاقی که نوید تحول و دگرگونی ه. یه اتفاقی که آدم رو دوباره به آینده امیدوار میکنه. بعضی ها نقطه ی عطف شون رو می سازن ولی بعضی ها دنبال ش میگردن. (البته هیچکدوم بد نیست.) عده ای همیشه دنبال یه شنبه میگردن تا براشون یه نقطه ی عطف باشه. یا دنبال یه سفر. یا یه عید.

روز اول سال هم میتونه یه نقطه باشه برای آدم هایی که می خوان تغییر رو شروع کنن. این روز نقطه ی عطف طبیعت ه. طبیعتی که مدتی تو رخوت و خمودگی و تاریکی بوده حرکت خودش رو به سمت طراوت و شادابی و نور شروع کرده. امروز هم نقطه ی عطف این حرکت ه. روز اول سال میتونه یه نقطه ی عطف باشه تا آدم ها با تاسی از طبیعت حرکت خودشون رو آغاز کنن.


***


یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال


امروز فرصت خوبی ه تا دعا کنیم.

دعا کنیم امسال چشم مون روشن بشه.

دعا کنیم وعده های خدا به مستضعفان تو این سال محقق بشه. 

دعا کنیم به بیمارها سلامتی تفضل بشه و از امتحان سخت شون سربلند بیرون بیان.

دعا کنیم نصرتِ الله هر چه بیشتر شامل حال کسایی بشه که دارن تو جبهه ی حق مبارزه می کنن.

دعا کنیم که دست آدم هایی مثل من رو هم بگیرن و بیارن تو مسیر.

دعا کنیم...

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

نیست...

باسمه تعالی


قالَ عَلِىُّ علیه السلام:

 اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ اِکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ اَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ.


ناتوانترین مردم کسى است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوانتر از او کسى است که دوستى را که بدست آورده تباه سازد و از دست بدهد.


***


داشتم چند تا حدیث از اینجا می خوندم. خیلی هاش رو دوست داشتم بیارم و کنارش یه چیزایی بنویسم ولی فکر کنم بهتر باشه خودتون بخونین.

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی


یه خاطره ای دارم که شاید برای خیلی ها تعریف کرده باشم.

دوران راهنمایی و دبیرستان، با یه نفر خیلی صمیمی بودم و دوست ش داشتم. هنوزم دوست ش دارم ولی شاید اون خیلی من رو دوست نداشته باشه. تقریبا تموم وقت مون تو مدرسه با هم می گذشت. سال دوم دبیرستان بود، اگه اشتباه نکم. چند روز تحویل م نمی گرفت. باهام حرف نمی زد. در واقع از من فرار می کرد. بد جور قاطی کرده بودم. نمی فهمیدم چرا این طور رفتار می کنه. زیاد آزارش می دادم ولی می دونستم کارش دلیل دیگه ای داره.

بعد از یه هفته همه چیز دوباره عادی شد و به روال قبل برگشت. فقط من متوجه نمی شدم که تو این یه هفته چه اتفاقی افتاد. یادم نمیاد زیاد اصرار کردم یا نه ولی آخر دلیل یه هفته حرف نزدن ش رو بهم گفت. گفت "داشتم فکر می کردم. رفاقت ریشه اش از رَفَقَ است. معنی هم نشینی میده. با هر کس یه مدت نشست و برخواست داشته باشی رفیق میشه. ولی دوستی ادعای بزرگی ه. داشتم به این ادعا فکر می کردم."


***


این خاطره برام مهم ه. چون بار معنایی یه لغت مهم رو تو زندگی م عوض کرد.

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی


تو سه سال راهنمایی یه معلم دینی و قرآن داشتیم که خیلی آدم آرومی بودن، البته در بیشتر مواقع. خیلی باهاشون رفیق نبودیم. خیلی از بچه ها هم دل خوشی ازشون نداشتن. یه اخلاقی داشتن که به یاد گرفتن بعضی چیزها خیلی اصرار می کردن هر چند که باعث زجر کشیدن بچه ها می شد! یادم میاد یه بار سر کلاس قرآن یه حدیث رو انقدر با هم دیگه تکرار کردیم تا حفظ شدیم. هنوز هم اون حدیث یادم مونده. حتی برخی از صحنه های کلاس قرآن اون روز رو هم به یاد میارم.


مَن قَرَاَ القُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ اِختَلَطَ القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِهِ

هر جوان مؤمنى که در جوانى قرآن تلاوت کند، قرآن با گوشت و خونش مى آمیزد


البته حدیث ادامه هم داره ولی ما حفظ ش نکردیم.


...وَ جَعَلَهُ اللّه عَزَّوَجَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرامِ البَرَرَةِ ، وَ کانَ القُرآنُ حَجیزا عَنهُ یَومَ القیامَةِ

...و خداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نیک قرار مى دهد و قرآن نگهبان او در روز قیامت، خواهد بود.

اصول کافی، جلد 2، صفحه 603


***


البته معلم مون تمام تلاش شون رو کردن تا ما این حدیث رو حفظ کنیم. ما هم حفظ کردیم. ایشون هم تونستن در راستای بالا بردن حفظیات ما قدمی بردارن. ولی دانی عالم بی عمل به چه ماند؟

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

چرا؟

باسمه تعالی


به شدت از شنیدن نظرات آدم هایی که هم فکرم نیستن استقبال می کنم. حتی بعضی مواقع ذوق زده هم می شم. (البته به شرطی که موقعیت دعوا نباشه یا طرف نظرش یه حداقل ارزش رو داشته باشه) خیلی دوست دارم از آدم هایی که جور دیگه فکر می کنن یا نظر دیگه دارن سوال بپرسم. بپرسم "چرا؟". خیلی مواقع پیش میاد در مورد یه موضوعی قضاوت یا اظهار نظر می کنم. پیش خودم یه دو دو تا چهار تا می کنم و به سادگی آب خوردن نظر می دم. البته واقعا هم از نظر من موضوع خیلی پیچیده نیست و حتی با یه یک یکی دو تا هم میشه به نظر نهایی رسید. ولی در همین بین متوجه میشم یه نفر هست یا افرادی هستن که نظری دارن که نسبت ش با نظر من، نسبت آسمون با زمین ه. ولی "چرا؟"

اگه قرار بود بفهمم "چرا؟" که همون اول، قبل از اظهار نظر و بعد از دو دو تا چهار تا می فهمیدم. ولی خب نفهمیدم و احتمالا به این راحتی ها هم نخواهم فهمید. پس بهترین، ساده ترین و مطمئن ترین راه اینه که بپرسم "چرا؟"

این اختلاف نظره حتما هم نباید سر یه موضوع بنیادی-اعتقادی باشه. می تونه به کوچیکی یه مسئله ی ساده ی کاری باشه.یا به سادگی یه برخورد رفاقتی باشه. یا به سنگینی یه اختلاف اعتقادی باشه. یا به بزرگی یه تفاوت فرهنگی باشه. یا به مهمی یه تصمیم گیری سیاسی تو مذاکرات هسته ای باشه. یا به هرچیِ یه چیزی باشه!


***


هر چند که هنوز این جا مخاطب چندانی نداره ولی ای مخاطبان فعلی و ای کسانی که بعدا این خزعبلات رو می خونید اگه دیدید با شما تو یه موضوعی اختلاف نظر دارم و بنده یا شما نظرمون رو تا حدی بدیهی می دونیم، بی صبرانه انتظار می کشم که به من بگید "چرا؟"

  • عبدالله ناظری
  • ۰
  • ۰

اول متریک بندگی

باسمه تعالی


امام علی (علیه السلام)

لکل شی ء وجه و وجه دینکم الصلاة

هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است .

بحار الانوار، جلد 82، صفحه 227


***


«من یک کرامت از نماز برای شما بگویم: یک وقتی در زیارت مشهد به مسافرخانه رفته بودم، اتفاقاً آن اتاقی که من گرفته بودم حمام هم داشت. یکی از روزها وقتی می‌خواستم برای زیارت امام هشتم علیه الصلاة والسلام وبه جای آوردن آن نمازی که قطب راوندی برای برآورده شدن حوائج شخصی می‌فرماید، حرکت کنم، خوب باید غسل کنم. البته بنده غفلت کردم که ساعت هشت صبح تا پنج بعد از ظهر، آب قطع می‌شود.

وقتی وارد حمام شدم و صابون زدم در زیر دوش که انسان وقتی باز می‌کند یک ته مانده ‌‌آبی دارد، آن مقدار آب آمد و قطع شد، یک وقت من متوجه شدم که آب به کلی قطع است؛ ولی تمام توجهم به جای دیگر رفت. گفتم: ای نماز اول وقت! تو که می‌دانی من می‌خواهم بروم بالای سر مبارک، آن دو رکعت نماز را بخوانم، و به علاوه خودم را برای نماز اول وقت مهیا بکنم. آخر می‌دانید نماز اول وقت، به آدمی که از نماز مراقبت کند، می‌گوید: «حَفَظتَنِی حَفَظَکَ الله» مرا حفظ کردی خدا تو را حفظ کند، اما اگر تو مرا ضایع بکنی خدا تو را ضایع می کند. پس نماز اول وقت با شما صحبت می‌کند.

خدا شاهد است آب فراوان آمد. خودم را تطهیر کردم، غسل کردم، کاملا مهیا شدم و گفتم: امروز بروم و یک تشکر از صاحب مسافرخانه بکنم. رفتم پایین و سلام کردم، گفتم من از شما تشکر می‌کنم امروز آب قطع نشد، و به نظرم تا ظهر ادامه دارد. گفت: آقا امروز آب از ساعت هفت قطع است. گفتم: نه! آب آمد. گفت: اختیار دارید، نکند می‌خواهید ما را دست بیاندازید. آقای میرزا شما که هیچ وقت شوخی نمی‌کنید. اینجا آب از هفت صبح قطع است. بنده یک مرتبه متوجه شدم مطلب از چه قرار است».

  • عبدالله ناظری